آنقدر بوسیدمش تا خسته شد
خسته از بوسیدن پیوسته شد
خواست لب بر شکایت وا کند
لب بر لبش نهادم تا بسته شد
دلم می خواست لبات برا خودم بود تا هر وقت خواستم ببوسمشون نیازی به اجازه گرفتن
نداشته باشم . دلم می خواست چشمات مال خودم بود تا هر وقت خواستم بهشون نگاه
کنم خجالت نکشم که مبادا یکی ببینه
دلم می خواست وقتی بارون می اومدلب پنجره و تو بغل تو بودم و گرمای تنتو حس
می کردم دلم می خواست واقعا دوسم داشتی ، واقعا دلت برام تنگ می شد،واقعا
برات مهم بودم برات ارزش داشتم
کاش می دونستی چرا دوست دارم؟ چرا برام مهمی؟چرا نمی تونم به چشمات فکر کنم
ولی اینا مهم نیستن مهم اینه که من تو رو دوستت دارم همین!
سلام
اول عیدو بهتون تبریک میگم
دوم وبلاگ قشنگی داری
امیدوارم همیشه تو پیشبردش موفق باشید
اگرم واستون زحمتی نیس خواستم تبادل لینک کنیم
به کلبه ویرانه من هم سر بزنید و از نظراتتون منو بی بهره نذارید
با آرزوی موفقیت
سلام خوب هستیدعیدشماهم مبارک باشه بادرخواست تبادل لینکتون موافقم موفق باشید